پروانگی
قصه ی پروانه ببین اسیر مشت بسته ام
از این همه پرسه زدن کوچه به کوچه خسته ام
تو لحظه های بی کسی اسیر ناباوری ام
تو قاب خالی جنون یه عکس خاکستری ام
توی این ثانیه های بی رمق لحظه های آبیتو حروم نکن
این روزا ابری و خاکستریه شبای آفتابیتو حروم نکن
بگو خورشید از کدوم ور در اومد که تو مثل قصه رویایی شدی؟
ماهی زخمی پاشوره ی حوض کیو خواب دیدی که دریایی شدی؟
آلوده ام آلوده ام همرنگ با مرداب
دل می میرد در حسرت بیداری از این خواب
برای من که رفیق سفرم مرحم زخمای خستگی تویی
برای من که غریب جاده هام آخرین همدم خونگی تویی
ازرو گلبرگ گل های کاغذی اشکاموبادست آلوده بچین
منو تو ایینه ها شستشوبده تو چشام حادثه ی اشکوببین